سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

تا حدود نیم ساعت دیگه سال نو میلادی میاد. سال ۲۰۲۰.

عددش که خیلی خوبه پر از انرژی مثبت.

کاری ندارم که ما با سال هجری شمسی کار می کنیم، برای تمام دنیا توی سال جدید میلادی آرامش و برکت و سلامتی و محبت زیاد آرزو می کنم.

خدایا شکرت برای همه چیز.

خدای جانم سال نو پر از خبرهای عااالی و دلچسب و قشنگ باشه لطفا. آمین.


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

امشب اولین شبی هست که توی این خونه می خوابم.

خدایا شکرت برای این شب و همه ی شب های دیگه. شبهای قبل از این و بعد از این.

الهی هر چه شکرت کنم کمه. الهی به اندازه ی بزرگی و مهربونیت شکر.

الهی پشت و پناه همه باش که البته هستی. الهی همه رو به آرزوهای خوبشون برسون به بهترین شکل و در بهترین زمان.

خدایا دل همه رو شاد کن به داشتن خواسته هاشون به بهترین شیوه ی خودت.

اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.


سلام خدا جونم سلام دنیای قشنگم.

امشب یکی از بهترین شبهای زندگیم بود. خدایا شکرت. شکرت شکرت. هزار بار شکرت.

با دوست جون عصری بعد از کلاسم رفتیم پیاده روی پاییزی و  گردش توی خیابونها. دوست جان برام یه دسته گل نرگس خوشبو از حیاط خونه شون چیده بود. میدونه عاشق نرگسم.

رفتیم یه پاساژی و نشستیم یه ذرتی خوردیم . کلی عکس گرفتیم. کلی جینگولیجات زیبا دیدیم. بعدش هم توی خیابون باقالی یم و خوردیم. اولین تجربه ی باقالی خوردنم توی خیابون بود و عاااالی بود. و چقدر خندیدیم امشب. خدایااا هزااار بار شکرت.

بعدش طبق قرار قبلی رفتیم تئاتر. تئاتر دومینو. خیلی وقت بود از اخرین باری که رفتم تئاتر می گذشت. 

واقعا حالم خوب شد. مخصوصا از بودن کنار "م" .

خدایا شکرت. الهی همیشه همینجوری خوب بمونیم برای هم.

اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.

 


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

خب لعنتی ها واقعا نمی تونید معمولی باشید؟! اینقدر سخته براتون؟! من الان واقعا نیاز دارم با یکی مثل دکتر صحبت کنم، لعنتی خیلی چیزا می دونه و اتفاقا هم چیزهایی که من خیلی بهشون علاقه مندم. فلسفه ی خلقت و منطق و خدا و رابطه ی آدم ها و انرژی و. واقعا لذت بردم از حرف هاش، و جالب اینه که باورش نمی شد من واقعا استفاده می کنم و لذت می برم. و مهم تر اینکه هرگز حرفی نزد که بهم بر بخوره و رابطه مون رو خراب کنه. هیچ حرفی از تمایلاتی که خیلی از مرد ها سریع توی رابطه نشون میدن نزد. خیلی مودب و عاقل بود. واقعا دوست خوبی میشد اگر مسیرهامون یکی می بود. خب مگه آدم از رابطه اش با یه دوست معمولی چی می خواد خب؟!!!

اه اه اه حیف نمی تونم بهش پیام بدم، غرورم نمیذاره و از طرفی مسیرمون مشخص شده بود.

واااای خدایا کمکم کن خودمو کنترل کنم. اههههه لعنت به من.

کاش خودش پیام بده. کاش الان یکی بود باهاش حرف میزدم. کاش.

اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.

 


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

دو روزه هر کاری می کنم نمی تونم انتی ویروسم رو آپدیت کنم. رفتم از توی یه سایتی یوزر و پسورد برای آپدیت موقت گرفتم، اما هر کاری می کنم اصلا توی قسمت آپدیت اون قسمت پنجره ی یوزر و پسورد نمیاد. نمی دونم چه کار کنم. اه اه اه. سرم درد می کنه. کاش یکی بود کمکم می کرد. اصلا مغزم کشش نداره واسه ی این کارهای کامپیوتری، ولو ساده. چقدر من بی سوادم در این زمینه. 

امشب اصلا نتونستم درس بخونم. حتی کتاب هم نخوندم. الان یه کمی بیشنم بلکه کتاب بخونم. شاید سر دردم بهتر شد.

اینقدر از این حال مسخره ی لعنتی بدم میاد که سر درد و بی حالی و سردی و استخون درد و خستگی الکی و خواب آلودگی و همه چیزهای بی خودی رو با خودش میاره. اصلا الان نمی دونم دلم چی می خواد. ایییشششش مزخرفه این حالت. برم یه کمی خودمو پیش بخاری گرم کنم شاید بهتر شدم.

خدایا شکرت برای اینکه دارمت و همراهمی و بغلم می کنی.

اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

امروز یه جورایی سرحال نبودم. نه که بد بوده باشم، نه، اما خب اونجوری که باید خوش نبودم. حتما خیلی ها مثل من بودن. اصلا از ت بدم میاد، اما واقعا نمیشه توجه نکرد و بی خیال بود. چطور میشه اخه؟؟؟ خدای من کجا نشستی جانا؟؟؟ این همهههه ظلم؟ این همه زور؟ این همه بدبختی؟؟؟ چرا آخه.

به جای اینکه روز عیدی حالمون خوب باشه کاری کردن داغون شیم. 

روز به این قشنگی مناسبت به این خوبی، هوا اینقددددر عالی. نشد که عالی باشیم.

خبر بنزین و حواشی این خبر. که دیگه همه دنیا خبر دار شدن.

از دیشب هنوز داره بارون می باره. خدایا به اندازه ی تمام این قطرات شکرت. یه سری آشناها عکس و فیلم گذاشتن توی اینستاشون از ییلاق. و خدای من چقدر برف پاییزی قشنگ بود. چقدر دلم خواست اونجا بودم. پس این همه سردی هوای امروز بی خودی نبود، بالا برف باریده بود که اینجا اینقدر سرد شده بود. امروز خواهری اینا اینجا بودن، به خواهری گفتم: به این می گن هوای پاییزی. هوا باید اینجور سرد باشه که معلوم شه پاییزه.

دتری مون امروز اصلا حالش خوب نبود. دورش بگردم که اینقدر اذیت میشه. تنش داغ بود از تب. خدایا کمکش کن، خدایا به دل کوچیکش رحم کن. خدایا برامون سلامت نگهش دار. 

دلم گرفته، کاش یکی بود توی این هوای دلبر با هم میرفتیم بیرون، اونی که باید بود. اونی که باید کنارش بودم. نمی دونم کیه اما باید می بود. دقیقا الان که بهش احتیاج دارم. کجای این دنیای بزرگ نشستی اخه؟؟؟ بدون من. من بدون تو ام، آخه خدا رو خوش میاد؟؟؟ واااای خدای من یا هواتو اینجوری دلبر نکن، یا دلبر جانو به ما برسون. والللاااااا به خدا یعنی چی آخه. 

خدایا دست دلم به هیچ کاری نمی ره. نه درس خودم، نه زبان هام، نه درس دانش آموزام، نه رمان خوندن، هیچی فقط دلم می خواد بشینم بنویسم اینجا، یا یکی باشه باهاش حرف بزنم، و ترجیحا حرف زدن نوشتاری. 

اون سری "مه" بهم گله کرد که من این همه بهت زنگ میزنم تو چرا بهم زنگ نمی زنی؟!!!  بعد دقیقا همونجا من پی بردم و مطمئن شدم شخصیت من اینجوریه که با نوشتن راحت ترم تا زنگ زدن. البته صحبت رو در رو هم خوبه اما تلفنی خیلی کم دوست دارم. تا اون موقع خیلی به این بعد شخصیتم اهمیت نمیدادم و بهش فکر نمی کردم. خب دیگه هر کسی یه جوره. منم اینجور.

خدایا جانا شکرت برای همه چیز. برای هوای این روزها هم الهی هزاااران بار شکرت.

خدایا نجاتمون بده. 

خدا جونم کمکم کن توی راهم گشایشی ایجاد بشه و سریعتر کارام درست شه. خدایا کمکم کن. 

اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.

 


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

امروز صبح یه کلاس داشتم، عصری هم یکی دیگه. خیلی ازم انرژی می گیرن این بچه ها. اما واقعا حالم با کلاس هام خوبه خدا رو شکر. همین که نیمچه سرگرمی دارم خوبه برام. خدایا شکرت برای اینکه می تونم از پس خرج خودم بر بیام اما خدایا از این دنیای بزرگت فکر کنم حق من و امثال من بیشتر از اینهاست ها جان دلم، حواست هست؟؟؟ قربونت برم خدای جان رزق و روزی حلامون رو بیشتر کن. لطفا.

امروز عصری که می رفتم کلاس، سر یه کوچه ای دیدم یه بنده خدایی نشسته میون انبود زباله های خالی شده از یه سطل زباله ی شهرداری و داره می گرده. حالم یه جوری شد. این روزها زیاد می بینم از اینها. اومدم خونه هم مه ناز برام توی اینستا یه چیزی در مورد همین موضوع فرستاد و فاجعه اونجا بود که مربوط به معلولین هم بود. نمی دونم کجان اونایی که ادعای عدالت دارن توی این جامعه. یعنی واقعا از ماست که بر ماست این حکومت؟؟؟ خدای جانم کجا نشستی داری تماشا می کنی آخه؟؟؟ اونا هم بنده هات هستن خب. چرا این همه زجر آخه؟؟؟ دلم ریش میشه نگاه می کنم فکر می کنم. خدایا فقط یه نگاه تو. فقط یه نگاه.

اومدم خونه دلم خواست کیک درست کنم، نمازمو که خوندم تندی شروع کردم. هم اینکه فردا که خواهری اینا میان اینجا کیک داشته باشم براشون، هم عید میلاد هست فردا. میلاد آقا رسول الله(ص). هفته ی قبل هم شب امامت آقا امام زمان کیک درست کردم. حس خوبی بهم میده این کار. خلاصه که دست به کار شدم. مامانی هم بنده خدا اومدن کمکم. یهویی دیدم یه صدایی میاد از پنجره ی آشپزخونه، بلهههه. صدای بارون جانان. خدایا عاشقتم یعنی. عاشق بارونتم. شکرت خدایا. پنجره رو وا کردم یه باد خنکی هم اومد. برای تعدیل هوای گرم شده از داغی فر توی آشپزخونه هم عالی بود. الانم یه بوی خوشمزه ای پیچیده توی آشپزخونه. یه چند دقیقه دیگه میارمش بیرون. 

یادش به خیر، پارسال برای روز میلاد آقا رسول الله خانم "س" که همکلاس باشگاه من و همسر یکی از دوستان بابا هستن منو مامانی رو دعوت کردن برای مراسم مولودی منزلشون. یادمه کلی به مامانی التماس کردم که بریم و قبول نمی کردن، بالاخره با کلی اصرار و البته کمی دعوا و قهر من راضی شدن که بریم. و چقدر حال مامانی عوض شده بود. خدا رو شکر. چقدر دلم می خواست امسال هم بریم. تازه عصر همون روز جشن عقد پسرعمو کوچیکه هم بود. با لباس خوشگل تازه ام که دختر خاله جون دوخته بودن رفتم، چقدر خوب بود. یادش به خیر. خدایا شکرت. 

این روزا مثل همیشه توی ذهنم با شخصیت کتاب هایی که می خونم، با مطالبی که اینجا می خونم، با دوستایی که چه مجازی اینجا چه توی سایت اینتر برای تقویت زبانم، چه توی واقعیت دارم زندگی می کنم. لذتی داره برام که وصف نشدنیه. من توی دنیای خودم با خودم و خدام حالم خوبه. فقط کاش اطرافیان آدمو اذیت نکنن.

خدای جانم شکرت برای همه چیز. به اندازه ی بزرگیت شکرت.

عید میلاد آقا رسول الله حضرت محمد(ص) مبارک.

اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.

 


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

امروز عصری با بچه های باشگاه رفتیم بیرون. کافه گردی. با  "م"  و  "س"  و  "آ"  .

خدایا هزاران مرتبه شکرت خیلی خوش گذشت.

چند تا کافه مد نظرم بود اما بالاخره تصمیم گرفتم یکی رو انتخاب کردم. با بچه ها رفتیم اما دیدیم جاش خیلی کوچیکه و بوی سیگار هم اذیت می کرد. بنابراین رفتیم کافه مورد دوم. اونجا هم خوب نبود خیلی.

این شد که طی یک عملیات انتحاری اسنپ گرفتیم و کلا از اون خیابون رفتیم دو تا خیابون پایین تر و یه کافه ی خیلی قشنگ. خدا رو شکر جلوی بچه ها آبروم حفظ شد چون مسئول پیدا کردن کافه های دنج و قشنگ منم. خلاصه که هم جاش قشنگ بود هم پرسنل عالی بودن هم کیک هاش م بود واقعا. حدود دو ساعتی موندیم اونجا و کلی با بچه ها حرف زدیم. دیدم یه گوشه یه قفسه ی کتاب هست. اصلا امروز وقتی می خواستم برم سر قرار دلم می گفت یه کتاب ببر اونجا برای بچه ها بخون، چیزی مثل مجموعه اشعار نزار قبانی یا دیوان حافظ. اما خب نبردم. حالا که قفسه کتاب دیدم پا شدم بین کتابها گشتن. دیدم دیوان حافظ جان هست. برداشتمش. اومدم به بچه ها گفتم بیاین براتون فال بگیرم. و همه از ته دل ذوق کردن. برای تک تکشون جدا فال گرفتم. و خدایا شکرت. جان حافظ جواب همه رو واضح می داد. و من چقدر برای هزارمین بار بهش ایمان اوردم. و فال خودم که دیگه حرفی براش ندارم. یعنی عییین نیتم رو جواب داد. خدایا شکرت. خدای جانم چقدر جانی اخه. هزااار مرتبه شکرت.

امروز شکل معجزه بود برام. کاش می شد فیلم میگرفتم از تک تک لحظه هاش و مکالماتمون تا بمونه.

واقعا مونده بودم خودم در جواب فال ها. خیلی حال خوبی بود. البته فضای هنری زیبای کافه بی تاثیر نبود. کسب و کارشون پر برکت باشه الهی.

چند روزیه نمی دونم چرا دوست دارم ریمل بزنم.در صورتی که این همه سال اصلا نمیزدم. یعنی خیلییی خیلییی کم چون هر بار پخش میشد و من بدم میومد.اما الان یاد گرفتم چه کار کنم. چشمامو با ریمل بیشتر دوست دارم. مژه هام قشنگتر میشه. یه ذره آرایش خیلی لایت صورتی هم داشتم امروز حس کردم چهره ام باز تر و ماه تر شده. چقدر خوشم اومد و سرحال تر شدم. توی این هوای خنک. عالی بود.

فال امروزم:

نماز شام غریبان چو گریه آغازم   به مویه های غریبانه قصه پردازم

به یاد یار و دیار آنچنان بگویم زار   که از جهان ره و رسم سفر براندازم

الهی نتیجه ی نیتم سراسر خیر و برکت هست به امید خدا. 

خدایا بازم به اندازه ی بزرگیت شکرت.

اللهم صل علی محمد(ص) و ال محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم.

حس می کنم هر روز دارم بزرگ و بزرگتر میشم.(نه جسمی و سنی ) از لحاظ حسی و فکری و عقلی و تجربه و قدرت. این روزا دارم سعی و تمرین می کنم کمتر از کسی ناراحت و خشمگین بشم، یا اگر هم بشم، سعی می کنم زودتر حالم رو خوب کنم و کمتر توجه کنم. دارم با خودم برای خودم زندگی می کنم، حسم بیستر مستقل شده، خانمی شدم برای خودم. دارم جهت میدم به زندگیم. دارم هدفمند میشم، دارم تلاش می کنم درست در مسیر هدف هام قدم بذارم و محکم باشم. بیشتر با خدای جانم حرف میزنم حسش می کنم. دارم سعی می کنم بیشتر از داشته هام و زندگیم لذت ببرم. بیشتر به دنیا عشق و توجه بدم، اما در عین حال از خودم نگذرم و اول از همه توجه ام به خودم باشه. اولویت زندگیم خودم باشم. بیشتر خدام رو شکر می کنم برای این همه حس خوب. ممکنه خیلی چیزها اونی نباشه که می خوام اماااا نمیذارم حال خوبم دستخوش چیزی بشه.

جمعه رفته بودیم عروسی خواهرزاده ی زن داداش. با مامانی و خواهری و دختر خاله ها، خیلیییی هم خوش گذشت شکر خدا. خیلیییی رقصیدم. خیلییی زیاد. با دختر دختر خاله جان بیشتر. یه دی جی با حال خوشگل با نمک داشتن که نگو. چقدر ازش خوشم اومد از همون اول که دیدمش. اگر پسر بودم حتما یه رلی باهاش میزدم.   به دختر خاله گفتم از خودش و تیپ و هیکلش، خوشم اومده من امشب کاری می کنم بیاد پایین باهام برقصه. که بالاخره هم موفق شدم. اومده بود پایین اومد سمتم باهام رقصید. لامصب خیلی هم قشنگ می رقصید. بعدشم رفتم شماره اش رو گرفتم و با دختر دختر خاله جان برای کلاس رقص باهاش حرف زدیم. وای که چه جیگری بود عروسک پر عشوه.  خلاصه که خدا رو هزار مرتبه شکر خیلییی خوش گذشت. آخر شب هم به اصرار زن داداش موندیم توی مراسم آخر. یعنی توی تون جمع همه فسقل بودن، دخترا و پسرا همه.  یعنی یه نفر هم سن و سال ما نبود. شایدم بود اما من حواسم به رقصیدن بود و ندیدم.  وااالللاااا. آخرا دیدم یکی پایین استیج با کراوات قرمز چند باری نگاهش توی نگاهم گره خورد، منم که مغروووور سرمو برگردوندم. وااالللااااا. چه معنی داره. 

کلا عروسی حالمو خوب می کنه. شادی حالمو عالی می کنه. خدایا شکرت. الهی عروس و داماد خوشبخت و عاقبت به خیر بشن کنار هم تا ابد.

دارم سعی می کنم تمرکز کنم روی زندگیم. اگر اطرافیان بذارن. نمی فهمم چرا باید کارهای خونه و رسیدگی به برادرزاده و درساش با من باشه تا حدودی؟؟؟ مادرش یه جورایی واقعا مسئولیت پذیر نیست. واللاااا به من چه آخه. اه اه اه. تا یه حدی من لطف کنم، باقیش واقعا اذیتم می کنه. خدایی دلم برای بچه میسوزه وگرنه عمراااا انجام بدم. والا تا تونستم سعی کردم کارم روی دوش بقیه نباشه، اما بعضی ها واقعا شورش رو در میارن. مثل داداش کوچیکه. تا خودم توی خونه تنهام حالم با خودم عااالیه، اما وقتی اینا میان اعصابم میریزه به هم زن داداش خیلی پر حرفه و گاهی روو اعصابمه. نمی تونم بهشون زورکی محبت کنم. بعد از جریان اون خواستگاری تقریبا کمتر حرف میزنه باهام و کمتر پیله می کنه. نمیدونم از خجالتشه یا از من می ترسه.  والللاااا یه کمی باید بترسن دیگه بلکه من راحت باشم. 

شایدم فکر می کنن من افسردگی دارم. چون خیلیییی کم حرف میزنم باهاشون. اما غافل از اینکه من توی خلوتم خیلیییی حالم خوبه و شادم. تازه من دلم می خواد با اونایی که دوست دارم حرف بزنم. با هرکسی خیلی حرف نمیزنم. اتفاقا مثلا دوست دارم با خواهری حرف بزنم، با دوستایی که دوستشون دارم. نه با هرکسی. اینه که شاید حس کنن من خشن و غمگین و افسرده ام. چه بهتر. 

چند وقته سعی دارم کمتر تعارف کنم و حق خودمو ندیده نگیرم. دارم تلاش می کنم رک باشم تا جایی که کسی اذیت نشه. دارم میبینم به وضوح که منطقم داره غلبه می کنه به احساسم، و دیگه مثل قبل قربون صدقه همه نمیرم. برای همه دلمو خرج نمی کنم. و این هم یکی از نشانه های بزرگ شدنمه. 

خدایا کمکم کن نذار احدی از من دلگیر باشه، می دونی که نمیخوام کسی رو به قدر نگاهی حتی اذیت کنم، اما با بعضی ها واقعا نمی تونم حال خوب داشته باشم. اما کمکم کن. خدایا کمکم کن.

خدایا جانا شکرت برای همه ی حس های خوبی که ازت دارم. شکرت برای همه ی داشته ها و نداشته هام. الهی به اندازه ی بزرگیت شکرت. 

اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص).

اللهم عجل لولیک الفرج.


سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. دیشب داداش اینا مهمون داشتن، دوستش با خانم بچه هاش بودن. زن داداش گفتن تو هم بیا بالا پیشمون. دیگه منم رفتم و نشستیم به حرف و صحبت. آدم های ساده و خوبی بودن. انرژی مثبت بودن کلا. دوست داداش که بهش میگه حاجی، آقای مودب و با شخصیتی بودن. انرژی خاصی هم داشتن. یه سری نصیحت ها بهم گفتن. صحبت هاشون خیلی درست بود در مورد من. در مورد درونیات من، که خودم قبولشون داشتم و میدونستم.
سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟ یا به یک خلوت و تنهایی امن ،دل که تنگ است کجا باید رفت؟ پیرفرزانه من بانگ برآورد که این حرف نت، دل که تنگ است برو خانه دوست. شانه اش جایگه گریه تو،سخنش راه گشا،بوسه اش مرهم زخم دل توست عشق او چاره دلتنگی توست دل که تنگ است برو خانه دوست خانه اش خانه توست. باز گفتم خانه دوست کجاست؟ گفت پیداش کن ،آنجا پر از مهر و صفاست.
سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. درد بزرگیه توی لیست مخاطبینت بگردی بگردی بگردی اما یکیو پیدا نکنی که تا اسمشو دیدی بگی: آهان خودشه همینه، به این میگم، بیاد با هم بریم که خوش بگذره. فردا به امید خدا می خوام برم ییلاق، بعد از فکر کنم دو سال. قرار بود با مه برم اما خواهرش مریض شد نمیتونه بیاد. الهی زودتر حال خواهرش خوب خوب بشه به امید خدا. هر چی فکر می کنم کسی نیست باهام بیاد. یعنی دوستام هستن اما اونایی که من دلم بخواد شرایطش رو ندارن یا سر کارن یا همسر و
سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. خیلی وقته یه دل سیر اینجا ننوشتم. چقدر دلم برای خودم و این دنیای قشنگم تنگ شده. دو سه روزه هوا به شدت گرم شده، حتی شب ها هم تقریبا گرمه. روزه بودن این روزا خیلی سخت شده بود. خدا به همه ی اونهایی که مجبور بودن زبون روزه توی این گرما بیرون از خونه کار کنن قوت و سلامتی بده. فردا هم از قرار عید فطر هست. الهی طاعات همه قبول باشه، الهی همه حاجت روا به خیر باشن. الهی خدا نگاه ویژه به همه مون بندازه.
سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. این روزها در بی حوصله ترین حالتم هستم. دست و دلم به هیچ کاری نمی ره. نمی دونم چه کار کنم که خوب شم. خدا جونم حالمو خوب کن. حالم با خدا خوبه اما با آدم ها نه. یه جورایی گاهی روزا با خودم لج کردم اما خودمو دوست دارم. نمی دونم چرا دچار این دوگانگی شدم. این نوشته ها رو باید ادامه بدم. فعلا برم. برمی گردم. ادامه ی روز قبل: این مدت توی قرنطینه خیلی بی خاصیت شدم. خیلی وقتم رو بی خودی گذروندم.
سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. خدا جانم، نمیشد وقتی داشتی انسان رو خلق می کردی یه سری دکمه تعبیه کنی روشون؟ مثلا دو تا دکمه برای مواقع خاص لازمه. مثلا من الان نیاز دارم یکی باشه، خسته ام از تنهایی، خب اگر مثلا گزینه ی حال خوب در تنهایی، داشتیم میزدم میرفتم روی مود حال خوبم در تنهایی. یا وقتی کسی رو داشتیم میزدیم روی گزینه ی حال خوب با همدم. والللاااا خب چیه این حال مزخرف من الان؟ دارم از بین میرم توی تنهاییم خب.
سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. خدای جانم حتی اگر توانم برسه که به اندازه ی بزرگی و مهربونیت شکرت کنم باز هم کمه. امروز باز هم معجزه ات رو نشونم دادی. به قول اون خانم توی فیلم هندی دیشب ، من امروز صدای رحمت خدا رو شنیدم. خدایااااا شکرت شکرت شکرت. جمعه ۲۵ بهمن صبح حوالی ساعت ۹:۱۵ موقع شستن دست و صورتم صدای وحشتناکی شنیدم. چند ثاتیه مات موندم. بعد فقط ذهنم رفت سمت مامانم، بلند فریاد زدم مامان مامان.
سلام خدا جونم، سلام دنیای قشنگم. خدای جانم شکرت برای هوای سرد این روزها و بارون و برف امروز. برف امروز و بارون و سردی ابن چند روزه حالمو خوب کرده دلمو روشن. خدایا پناه همه باش به خصوص توی این روزای سرد پناه اونهایی که سرپناهی ندارن. حواسش به من نیست، نمی دونم چرا اینجوری شده. همه چیز داشت خوب پیش میرفت، اما چند روزه بی خیال شده.‌ همش بهم میگه یه حالی از ما نمی پرسی! اما خودش کم توجهی می کنه. چند روزه پیام نمبده و حتی جواب پیام دو روز پیشمو نداده.
سلام خدا جونم، سلام دنیای قشنگم. دقیقا بعد از دو ماه اومدم بنویسم. نمی دونم از چی اما دلم می خواد حرف بزنم، بنویسم. یه مدتیه کمتر می نویسم، حتی کمتر کتاب می خونم، کمتر تلویزیون نگاه می کنم، کمتر پای گوشی می شینم، کمتر ورزش می کنم، اصلا گمونم کمتر زندگی می کنم. چرا اینجوری شدم؟ چی شده من اینجوری شدم؟ چقدر مغزم اما شلوغه، کلی کلمه و حرف و اسم توی ذهنمه هی می چرخن هی می پیچن توی سرم. ماه پیش کنکور دادم.
سلام خدا جونم، سلام دنیای قشنگم. الهی هر لحظه شکرت که امسال هم شب قدر هستیم. الهی خودت به مهربونیت زندکی هامون رو بساز، اون طوری که در شان خدایی توست. وگرنه که من بنده ی خوبی نیستم. اما چشم امیدم به مهر و محبت و خدایی خودته. الهی شکرت برای هر لحظه. ????????✨ اللهم صل علی محمد(ص) و آل محمد(ص). اللهم عجل لولیک الفرج.
سلام خدا جونم. سلام دنیای قشنگم. ???? امشب شب شهادت آقا مولا امیرالمونین علی(ع) و همینطور شب تولد منه. شب تولد ۳۹ سالگیم. یعنی میرم شروع کنم ۳۹ سالگیم رو به امید خدا.????✨???????? امشب به خود خدا که توی دلم عجیب و پر توقع و چشم به راه و با اشتیاق به شدت زیادی در انتظار هدیه ی ویژه ی تولدم هستم از طرف خدا و با دستهای مهربون مولام امیرالمونین آقا علی(ع). من اصلا تا صبح بیدارم جه هدیه ی تولدم رو بگیرم. خدایا مناظرم امضاش کنی و بدی دست مولا.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

... is typing خرید و فروش سایت بانوی شنزارها نور گستر ashkhani Dinograph اهواز درس vitrineziba هر چی که بخوای