تو کیستی که به من، در این شبهای بی تظلم می نگری، اندوهناک می آیی بی صدا، می روی با اشاره و می ماند نقطه ای به یادگار رد پای شهابی که گذشته است می دانم که از منی، از آن من چون دلشوره هامان که ماندگارترین میراث نیاکان من و تو است چون زخم دستهامان و این تاول که بر چشم مانده است برایت می نویسم با آوایی بلند می دانم که از منی، از آن من به مادرم ارغوان گفتم: دیشب هم که خواب بودم به دیدارم آمد شاخ و برگی تکان داد و ابرو به هم گره زد که خواب پریشان دیده ای مادرکم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گرایلی موزیک سوالات علمی کاربردی rashid جنرال ادیت تدریس خصوصی شرکت سایه روشن | پوشش سقف پاسیو | نورگیر ساختمان | نورگیر حبابی