سکانس اول:: جنگ تن به تن

 میدانم سلول های بدنم طغیان کردندمثل یک جنگ داخلی، و دارند مردمان خوب بدنم را دارند میکشند، ذره ذره، در یک جنگ سه ساله، جنازه هایی را بدون دفن کردن همانجا جمع کرده اند، و حالا، قرار است در یک اقدام خارجی، ت گذاری ها را تغییر دهیم و قبری دسته جمعی برای تمام سلول های مرده ی گردنم و تمام مهاجمین بکنیم.

حالا قرار است با تمام این برجستگی های گردنم خداحافظی کنم. اما حس آدمی را دارم که میخواهند پایش را بخاطر دیابتش قطع کنند، احساس میکنم دلم برای این برجستگی روی گردنم تنگ میشه، احساس میکنم کم نوازشش کردم و شاید باید بیشتر از اینها دوسش میداشتم تا اینقدر خشمگین نمیشد، تا اینقدر هجوم نمی آورد.

انگار تمام سلول های مهاجم فهمیده اند، قصدم را، قشار می آورند، سرفه ام میگیرد، نفسم تنگ است. از این به بعد به نشانه ی این جنگ که عادلانه نبود، قرار است خطی حوالی ترقوه ام باشد، و این خط می شود یادگار این روزهایم، قرار است از فردا، آدم دیگری در وجودم متولد شود :)

سکانس دوم:: J'adore paris

نون از پاریس جلوی ایفل بهم مسیج میده که به یادمه، من نگاه به ایفل روشن شده در شب میکنم و یادم میاد قرار بود امسال نوامبر من پاریس باشم ولی الان قراره برم بیمارستان :)) زندگی عجب بازی ها داره. عجــــــب . 

نمیدونم، هنوزم میتونم بگم: زندگی هنوز خوشگلی هاشو داره یا نه!

سکانس سوم:: خونه

مامانم میگه، برای فلان مراسم لباس یقه باز نپوش، نباید سرما بخوری، اون دلیل و برهان میاره که نباید سرمابخورم ولی میدونم ته دلش میگه کسی نباید جای زخم عملم رو ببینه !

منم هیچ تصوری ازش ندارم، ولی ازش متنفر نیستم فعلا، حتی دارم فکر میکنم باهاش میشه چی تتو کرد :))

میکنم ,تمام ,نباید ,سلول ,گردنم ,سکانس ,تمام سلول منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

safar سایت Tanha ghesaha mimanand فست وان موزیک | دانلود آهنگ جدید aylind54pys seite